دیبا دیبا ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

موشی مامانی و بابایی

سفر به سمنان

1390/4/11 11:31
نویسنده : مامان حدیث
1,094 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه ۹/۴/۹۰  عید مبعث بود ما هم تصمیم گرفتیم یه جایی بریم . خلاصه با هماهنگی های لازم قرار شد همه جواناهای فامیل جمع بشیم بریم سمنان . خاله سمیه اینا سمنان خونه داشتند .

 

خلاصه ۱۵ نفر شدیم رفتیم .  یک روزشم از صبح رفتیم شهمیرزاد . خیلی هوای عالی داشت .

تو فنقل مامان هم اونجا کلی با زن عمو سولماز آب بازی کردی و باهاش غش غش می خندیدی .

تو هم که عاشق آب کلی عشق کردی .

خلاصه خیلی خوش گذشت . انشالله سفرهای بعدی .

 

تو دخمل که دیگه خیلی بلا شدی 

انقدر شیرین کاری می کنی که دلم می خواد  درسته بخورمت .

انقدر شکمویی مامان که نگو و نپرس .  رفته بودیم فالوده بخوریم   من اولش با قاشق یه خورده از شربت فالوده که با آبلیمو بود دادم خوردی بعد خودم فالوده رو خوردم شربتشو با آبلیمو زیاد کردم  که بریزم تو شیشه تو بدم بخوری تا ریختم اومدم که کاسه رو بذارم زمین  تو دیدی که تموم شد یکدفعه زدی زیر گریه اشکی ریختی که نگو که چرا کاسه تموم شده . بعد زود که شیشه خودتو دادم بهت زود آروم شدی . خیلی شکمویی  مامان

خلاصه که واسه هیچی جز شکم کوچولوت گریه نمی کنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)