ما برگشتیم
سلام سلام
ما بعد از تقریباً یک غیبت کبری برگشتیم .
این چند وقته سرمون شلوغ پلوغ بود .
اسفند ماه که عقد عمو عماد بود رفتیم اصفهان شما دخمل گلم یک زن عمو جدید گیرت اومد .
عید رو هم تهران بودیم ولی اولین ۱۳بدر تو بردیمت کیش و تا ۱۶ فروردین کیش بودیم . (البته اینم بگم که همسفرمون خاله آیدا بود )
شما هم که هزار ماشالله انقدر دخمل خوبی بودی . در اصل تو و بابایی همسفر هم بودید . چون ما هروقت می خواستیم بریم خرید تو با بابایی می رفتی برای خودتون می گشتید.
بعد هم که در یک تصمیم ضرب العجل خونمون رو فروختیم و به یومن قدم پر برکت تو دختری یک خونه ۲خوابه خریدیم . خلاصه دخترم اتاق دار شد .
چون قرار بود من از اول خرداد برگردم سر کار دیگه سریع اسباب کشی کردیم که کارامون تموم بشه .
ولی بماند که تو همین مدت کوتاه چه ها که نکشیدیم . بماند از پول تهیه کردن و بدو بدو کردن ها و یک عالمه قسط برا خودمون درست کردیم .
زد و آقا دزده ماشینمون رو از جلوی در خونه برد . خدا می دونه که دیگه ما چه کشیدیم .
ولی با لطف خدا و نظر و نیاز های فراوون ما سر یک هفته بهمون زنگ زدن که ماشینتون پیدا شده .
خلاصه کلی خوشحال شدیم . ولی حالا باید بابایی کلی می دوئید تا ماشین خودمون رو بهمون پس بدن . خلاصه که خدا رو شکر به خیر گذشت . بماند که این آقا دزده چقدر خصارت مالی بهمون زد .
اینم از اتفاقات این چند وقته . از اول خرداد هم که من برگشتم سر کار . و شما دخملی صبح ها تا ساعت ۹:۳۰ .۱۰ (البته استثناً فقط ماه خرداد )پیش بابایی هستی بعد از اون هم پیش مامان افسانه و خاله آیناز
لطف کردن شما رو نگه می دارن که از الان مهد نری . دست گلشون درد نکنه .
تو وروجک هم که حسابی باخاله آیناز رفیق شدی .