دیبا دیبا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

موشی مامانی و بابایی

حرف زدن دیبا خانم

سلام به همه جونم براتون بگه که این دخمل خانم ما چند وقتی هست که زبون باز کرده ، البته در حد کلمه یا دو تا کلمه پشت هم که مثلاً جملست خاله آیدا : آدی خاله آیناز : آنی بابا وحید : بابادی پیشی : میو میو ماهی :  مانی البته عشق پیشی داره،  می ره تا دو قدمی گربه ها می گه میو میو بیییاا  قربونت برم که انقدر شیرینی فقط کافیه بابادی از جلو چشمش دور بشه  یک ریز میگه  بابادی  دف  ، بابا دی  دف   (بابا وحید رفت ) خلاصه که انقدر شیطون شده که ما دو دقیقه در امان نیستیم . اینم چندتا عکس در ادامه مطلب دیبا و عشق آب بازی   باغ وحش ارم و در...
4 شهريور 1391

عید 1391

سلام اینم از تعطیلات عید که اومد و رفت و ما دوباره برگشتیم سر کار و باز دوباره من و تو عزیز دلم از هم جدا شدیم . گرچه شما انقدر شیطون شدی  شیطون شدی که وقتی پیشتیم 1 دقیقه هم نمی ذاری ما بشینیم . همش دنبالتیم .  البته یه بار هم دوباره تو عید مثل اسفند این ویروس لعنتی اومد سراغت و 2 , 3 روز هرچی می خوردی می یووردی بالا . خلاصه که این مریضیه کلی لاغرت کرده. انشالله که دیگه هیچوقت هیچ نی نی مریض نشه. خیلی سخته خدا رو شکر عید امسال هم بد نبود . جایی نرفتیم تهران بودیم . تعطیلات رو به دید و بازدید و گشت و گذار تو همین تهران گذروندیم . انشالله که تا آخرش خوب باشه. اینم چندتا عکس از تعطیلات بقیه در ادامه مطالب دیبا در پار...
19 فروردين 1391

چندتا عکس

شب یلدا کلاه  یرای موهای دو گوشیت که مامان افسانه برات بافته امان از شیطونی های دخترم که از همه جا بالا می ره تا به هدف برسه دخمل مامان با موهای دو گوشی دو تا عکس هم می زارم ادامه مطالب دوست داشتید می تونید برید ببینید فقط اگه خوشتون اومد ماشالله  یادتون نره لطفاً ...
19 بهمن 1390

لغت نامه دیبا

چند وقتیه که خیلی خیلی شیطون شدی   یعنی از دستت دیگه یک دقیقه هم امان نداریم . الان هم که دو ه شبه اصلا نمی خوابی . همش من و بابا وحید تا صبح بیداریم . بعد هم صبح  می گیری    می خوابی ما باید با بدبختی پاشیم بریم سر کار   نمی دونم مشکلت چیه نه دلت درد می کنه نه خدارو شکر مریضی  انشالله که زودتر خوب شه این مشکل حالاکارهات و  واژه هات برای خودت یه پا رقاصی حسابی تا یه آهنگ بشنوی دو تا دستاتو می بری بالا انقدر هماهنگ با هم تکون می دی که خدا می دونه جدیداً هم یه کوچولو می تونی وایسی ایستاده هم کمرتو قر می دی . انقدر بامزه این کارهارو می کنی . اگه هم بخوا...
5 دی 1390

1 سالگی

عزیزم تولد ١ سالگیت مصادف شده بود با روز عاشورا به خاطر همین هم من وبابایی تصمیم گرفتیم قبل محرم برات تولد بگیریم و این کارو کردیم . خیلی خوش گذشت واکسن ١ سالگیتم زدی  و چکاپ هم شدی  وزن ١ سالگی :  ٥/١١       قد  : ٧٨ حالا کادو هات : مامان و بابا :  پلاک دست طلا مامان اسی و بابا رضا : پلاک آویز دستبند (ماهی ) مامان افسانه و بابا حسین: پلاک آویز دستبند (زنبور) عمو علی و زن عمو : ٣٠هزار تومان عمو عماد و زن عمو : لباس یکسره موش خاله آیدا : پالتو خاله نازنین : شلوار دایی احمد و خاله سپیده :‌ ٢٠ هزار تومان ...
28 آذر 1390

9 ماهگی

سلام عشق قشنگم تولد ٩ ماهگیت مبارک ,‌ این  دومین  ٩ ماهی که من و تو با همیم  یکبار در وجود خودم  و یک بار در کنارم .  عاشق با تو بودن هستم  عشقم . الهی  ٩٠ ساله بشی مامان .   اینم از شاهانه خوابیدنت  با اون چشمای پف کردت     ...
15 شهريور 1390

عکس

انقدر قرتی شدی که حتی صدای زنگ موبایل می یاد دو تا دستاتو می گیری بالا و می رقصی تازه این که چیزی نیست انقدر خوشگل بشکن می زنی (البته بی صدا ها ) که فقط من قربون صدقت می رم اینم از عاقبت با خاله آیدا و آیناز مراوده داشتن .        نتیجه اخلاقی :‌ یک دخمل قرتی اینم یه چندتا عکس الهی قربون تپلیت برم         هزار ماشالله    هزار ماشالله به دخملم یک شب سرد در پارک  با دماخ  قرمز اینم از شیطونی کردنات    الهی قربون انواع خوابیدنت برم که ماشالله به هزار شکل می ...
12 شهريور 1390

هورررراااااااا

بالاخره عشق مامان چهار دست و پا رفت . الهی من فدای چهار دست و پا رفتنت بشم . چهارشنبه ای که رفتم خونه مامان افسانه اینا دنبالت خاله آیناز گفت دخترت دیگه یک دقیقه هم نمی ذاره ما بشینیم . همش می ره سر همه وسایلا . انقدر خوشگل چهار دست و پا می ری . که من فقط یک ریز قربون صدقت می رم . انشالله همیشه رو پاهای خودت باشی عزیزم . یه خورده که می ری بعد خسته می شی می شینی دست دستی می کنی . مثلاً می خوای خستگی در کنی ولی هوای ما ها رو هم داری . قربون دست دستی کردنت ...
29 مرداد 1390